معنی پاره پاره - فرهنگ فارسی معین
معنی 1 - از همه جا دریده ، قطعه قطعه ، تکه تکه . 2 - اندک اندک ، رفته رفته ، کم کم . انگلیسی in pieces adjective: ragged, dilapidated, scrappy, torn to pieces, fragmentary, fragmental عربی رث الثياب، أشعث، ممزق، غير مترابط، غير منظم، وعر، خشنة ترکی parçalar halinde sıfat: paramparça, parçalar halinde
قطع - معنی در دیکشنری آبادیس
متضاد قطع: وصل. برابر پارسی: بریدن، جداکردن، گسستن. معنی انگلیسی: outage, cut, disconnection, discontinuance, ectomy _, interruption, rupture, section, severance, stoppage, cutting,
پاره پاره - معنی در دیکشنری آبادیس
( کتاب المعارف ). تو پاره پاره معانی را میکش و استخراج میکن و تصور میکن. ( کتاب المعارف ). چون تو ظاهر پاک داری ، پاره پاره باطن و دل تو پاک شود از سوداهای فاسد. ( کتاب المعارف ). - پاره پاره شدن ؛ تبعّض.
معنی پاره کردن - فرهنگ فارسی هوشیار
از هم دريدن شکافتن بريدن قطع کردن . از هم دريدن شکافتن بريدن قطع کردن . لام تا کام. لام تا کام; ورود / ع; نرم ... جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده ...
معنی پاره پار شدن - فرهنگ فارسی هوشیار
پاره پار شدن. 0. اطلاعات بیشتر واژه. عربی. ممزق، مشقوق، ممزع، تمزقها. واژه. پاره پار شدن. معادل ابجد. 765.
معنی پاره کردن واژهیاب
فرهنگ فارسی عمید. ۱. جزء و قسمتی از چیزی؛ قطعه؛ تکه.۲. (صفت) دریده؛ شکافته.۳. (صفت) بریده یا گسیخته.۴. [قدیمی] پینه که بر جامه بدوزند.۵. [قدیمی] رشوه؛ رشوت: ︎ هرآنجا که پاره شد از در درون / شود استواری ...
پاره کردن in English - Persian-English Dictionary Glosbe
Check 'پاره کردن' translations into English. Look through examples of پاره کردن translation in sentences, listen to pronunciation and learn grammar. ☰ Glosbe
پاره - Wiktionary, the free dictionary
2023年8月27日 پاره • (pâre) (comparative پارهتَر (pâre-tar), superlative پارهتَرین (pâre-tarin)) torn, torn apart لباس پاره ― lebâs-e pâre ― torn clothes پاکت را پاره کردم. ― pâket-râ pâre
جستوجوی پاره کننده واژهیاب
جستوجوی «پاره کننده» در لغتنامههای دهخدا، معین، عمید، سره، مترادف و متضاد، فرهنگستان، دیکشنری انگلیسی و فارسی در بیش از یک میلیون واژه.
معنی پاره پاره لغتنامه دهخدا واژه ...
لغتنامه دهخدا. پاره پاره . [ رَ / رِ رَ / رِ ] (ص مرکب ) به قطعات بسیار جدا و مقسّم شده . بسیار جای از هم دریده . پاره پار. پارپار. ریش ریش . تکّه تکّه . ممزوق .